جدول جو
جدول جو

معنی دال پری - جستجوی لغت در جدول جو

دال پری
(پَ)
دهی است از بخش موسیان شهرستان میشان واقع در 30هزارگزی شمال خاوری موسیان کنار راه مالرو شوش به دهلران. دشت است و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا چادر و قالیچه و عبا بافی است. راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پری
تصویر گل پری
(دخترانه)
زیبا چون گل و پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پری
تصویر شاه پری
(دخترانه)
شاه پریها، عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه پری
تصویر ماه پری
(دخترانه)
زیبا چون ماه و پری
فرهنگ نامهای ایرانی
(پَ)
پری. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری
نظر گدای تو کی افکند به شاه پری.
میرزاعبدالغنی (از بهار عجم).
، عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) :
صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش
ببوی شاهپری گشت بر دماغ سحر.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
دل آکنده از غم و اندوه یا خشم و غضب. بسیار غمگین واندوهگین یا خشمگین و غضبناک. رجوع به دل پری شود.
- دل پر بودن، لبریز از شکایت بودن. (آنندراج) :
چون آستین همیشه جبینم ز چین پر است
یعنی دلم ز دست تو ای نازنین پر است.
غنی (از آنندراج).
خالی نساخت گریه دلم را ز سیل خون
از من چرا همیشه دل آسمان پر است.
میر محمدهاشم شهید (از آنندراج).
- دل پر داشتن از دست کسی، در اصطلاح عامیانه، به معنی دق دل داشتن و کینۀ دیرینه نسبت به کسی ورزیدن و از او شکایت و دلخوری داشتن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناراضی و رنجیده بودن. (فرهنگ عوام). سخت غمگین یا سخت کینه ور بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کینۀ ناگفته داشتن: دلش پر است، غمی بسیار و ناگفته دارد
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 29هزارگزی شمال غربی آپر در ایالت آپراسکوچیا (ناحیتی از آمریکای شمالی که سابقاً در تصرف انگلیس بوده است)، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(فِ پَ)
ناف پریان. قسمی شیرینی چون قرصی کوچک که شکل ناف دارد. (یادداشت مؤلف) ، قسمی گره برای زینت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ پَ)
لال و پتی. که زبان او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی، که درزبان لکنتی دارد (کودک و غیره). رجوع به پتی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ / رِ)
دارپره. مرغی کوچک و خوش آواز. (ناظم الاطباء). صعوه. (زمخشری). و شاید مصحف و یا صورت دیگری از دالبزه باشد. رجوع به دالبزه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که پایش مانند تسمۀ دوال چرمی نرم و باریک باشد، مکار و دغاباز. (آنندراج). رجوع به دوال پا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ غَ دَ)
صاحب برهان قاطع این ضبط را آورده است و گوید کنایه از عیب جوی و عیب گوی و منافق است، اما ظاهراًاین ضبط مصحف دغل درای باشد. رجوع به دغل درای شود
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
احوال پرسی. (آنندراج) :
دل پرسی رقیب در افسردگی مکن
چون زنده نیست مار به افسون چه احتیاج.
رفیع (از آنندراج).
غم نمی بود از ملالت گر بدل پرسی مرا
سوی ما هم چون غم خود رسم می بود آمدن.
صبحی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غلیواژ. (اوبهی). امّا جای دیگر بنظر نرسید
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ پَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است. جلگه و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، چغندر و بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از دهستان دره شهر شهرستان ایلام. ناحیه ای است واقع در 14 هزارگزی شمال باختر دره شهر کنار راه مالرو ایلام. این ده در منطقۀ کوهستانی قرار دارد و هوای آن گرم و سکنه اش 173 تن میباشد. مذهب آنها شیعی و زبانشان لری و لکی است. آب این ده از رود خانه صیمره و محصول آنجا غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالی بافی میباشد. راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالداری. صاحب بال بودن
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرسش از کیفیت و چگونگی. استفسار از چگونگی مزاج. پرسیدن حالت
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده.
- دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق:
بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل
کز تو مراست بس گله مندی و دل پری
گفتا علاج قطعی این کار مسهل است
گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری.
؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داد پرس
تصویر داد پرس
خواهان، عدالت و عدل و داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پری
تصویر دل پری
غمگینی اندوهگینی، خشمگینی غضبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
بسیار غمگین اندوهگین، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
((دِ پُ))
بسیار غمگین، اندوهگین، خشمگین، غضبناک
فرهنگ فارسی معین
خفاش
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه پر در آورده
فرهنگ گویش مازندرانی
گل پر، برگ گل
فرهنگ گویش مازندرانی
الکن، لال
فرهنگ گویش مازندرانی
دل واپسی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرآب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج دم نکشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
خفاش
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی
مردن کرم ابریشم در آغاز پیله بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
نور شدید و آنی، آذرخش، برق آسمان، شعله ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی